راه عشق= رسوایی

86/1/10 :: 4:0 عصر

روز اول 16 آذر

تنهای تنها بودم ، با تنهایی درد دل میکردم ، من بودم و یک دنیا تنهایی

تو آمدی و مرا عاشق کردی، عاشق آن قلب پر از محبتت کردی

مرا در این دنیای عاشقی در به در کردی

بدان که من به آسانی گرفتار تو نشدم در این راه عاشقی سختی کشیدم ، درد کشیدم ، تا با تو بمانم

اینک که من گرفتار تو شدم و راهی برای بازگشت به سوی تنهایی ندارم تا آخر راه با تو می مانم ، بدان که برای عشقت جان خواهم داد

نویسنده : یاس سپید

نوشته های دیگران ( )

86/1/10 :: 4:0 عصر

راز و نیاز

گفتم بیا آرام جان تا در حریمت گم شوم

گفتی نباشد شیوه ام همراه این مردم شوم

گفتم که سودای غمت می سوزد این تقدیر را

گفتی نشاید دیدنم اما بکش زنجیر را

گفتم که شمسی یا قمر تا جویمت روز و شبان

گفتی زمینی طلعتم اما به روی اسمان

گفتم که مستم من همی زان نرگس مستانه ات

گفتی نه ساقی مسلکم تا پر کنم پیمانه ات

گفتم می و مهتاب و شب جای تو خالی در میان

گفتی که شبگردی نیم گمکرده راه آشیان

گفتم شدم بیمار تو آیی تو بربالین من

گفتی بود عاشق کشی آن شیوه دیرین من

گفتم مرادم می دهی یا درهوایت جان دهم

نویسنده : یاس سپید

نوشته های دیگران ( )

86/1/2 :: 11:0 صبح

جونه دلم

دیدی شد